Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

استعفای من؛ فرياد اعتراض من است

من چندی پيش در مطلبی باعنوان « از کنگره نويسندگان تاهمايش نا کام جزيره کيش» مروری شتاب زده داشتم بربرگذاری همايش کيش که دفتر گفتگوی تمدن ها ؛ (دکان جديد مهاجرانی) قصد داشت با انعکاس جهانی ! بر گذارش کند. که آن نوشتار در دو شماره ی متوالی نشريه نيمرو(زشماره های679و680 فروردين 81) چاپ شد ودرآن مطلب با استناد به مطبوعات داخل کشور موقعيت حساس کانون نويسندگان داخل را بررسی کردم ونشستی که کانون با عجله وبعد از ناکامی برنامه کيش وتهديد مهاجرانی (بخشی از نويسندگان داخل کانون عليرغم تمايلشان وبه خاطر جو ايجاد شده به ناچار از حضور در آن همايش باز ماندند) بر گذار کرد نشان دهنده ساختار کلی کنونی کانون وحرکتش در جهت همراهی با دارودسته خاتمی است. اما اين وضعيت در داخل کانون بطور ناگهانی پديد نيامد. حتی قبل از نزول خاتمی مباحثی در خصوص رابطه ی کانون با جمهوری اسلامی در مطبوعات فرهنگی داخل ازآن جمله؛مجله «گردون» عباس معروفی مطر ح می شد ودر مصاحبه ی مهم منصور کوشان که خود عضو کانون نويسندگان ايران وازاعضای گروه مشورتی بود با نشريه« نگاه» چاپ سوئددرسپتامبر 99 به خصوص به نقش موثر هوشنگ گلشيری در اين مورد اشاره ای صريح دارد و مي نويسد: «.او ( منظور آقای گلشيری است ) بهترازهر کس ميداند که نه مختاری و نه پوينده ونه غفارحسينی ويا براهنی يا من... نه تنها به تنهايی به او رای نميداديم به ويژه در گفتگو با دولت به هيچ وجه زير بار نمی رفتيم که او نمايندگی داشته باشد چون از سال ها پيش موضع غير کانونی خود را در مجله ی « گردون » اعلام کرده بود وبه صراحت نوشته بود که اصل اول برايش پذيرش قانون اساسی جمهوری اسلامی است واين يِعنی پذيرش اصل ولايت فقيه » ومنصورکوشان با رفتار روشنفکران بعد از خرداد 76 نيز برخوردی آگاهانه دارد ودر ادامه ی مصاحبه می گويد:
«مهمترين مساله شرايط ويژه بعد از دوم خرداد بود که مردم حتی بخش زيادی از جامعه ی روشنفکری؛ بار ديگر براساس احساساتشان ونه شعورسياسی- اجتماعی شان به پای صندوق های رای رفتندواز ميان؛حالا بگويی بد ها؛ کمتر بد را انتخاب کردند يعنی بدون آن که دقيق باشند چکار می کنند به عنوان مثال روشنفکران؛ نويسندگان؛ کسانی مثل گلشيری؛ فراموش کردند آقای خاتمی مهربان همان کسی است که در دوره ی وزارتش سانسور را هم در مورد کتاب وهم نشريه ؛آن هم با آن همه تنگنا؛ قانونی کرد» .
به گمان ماروشنفکران خارج از ايران که به خاطر زندگی در فضايی آزاد تر قاعدتا بايد بسيار هوشيارانه تر با مسايل برخورد ميکردند نيز درارتباط با اين مسئله واکنشی آگاهانه نداشتند ودربه گژراهه رفتن کانون نويسندگان داخل بی تقصير نيستند؛ چرا که جمعی از نويسندگان وشعرا و... دايم به اروپا وامريکا سفر مي کردند وما اينجا جلساتشان را آن چنان آراستيم که باب طبع حکومت جمهوری اسلامی نيز بود. آنان به جای آنکه به شهرهای بزرگ وکوچک ايران سفر کنند وبا مردم مصيبت کشيده ما همراه باشند. سالی چند بار؛ ما را مستفيض مي کردند وما نيز انگار وظيفه داشتيم به هنگام صحبت


های آنها تنها سرمان را به علامت تائيد فرود بياوريم. اين متفکرين گرامی به تدريج مريدانی يافته بودند (برخی از مريدان تا سطح کيف کشی هم تنزل يافتند) که مراقب بودند تا درجلسات اينان کسی سخنی ناباب! به زبان نياورد وحتی اگر در مطبوعات هم به نحوه رفتار ويا گفتار نويسندگان ارسالی انتقادی مي شد آن مراقبين زير عنوان حمايت ازهنروادب راستين وارد ميدان می شدند وشخص خاطی! را به سزای اعمالش! می رساندند. اگر از همان ابتدا بسياری از حرف هايی که نا گفته در گلو ماند به روی دايره ريخته مي شد ؛ميهمانان گرامی ما اين تصور برايشان پيش نمی آمد که ما وظيفه داريم هر آن چه آنان اندر خواص دولت اصلاحات به خوردمان مي دهند تصديق کنيم و خود نيز به اين توهم دوچار نمی شدند که آنچه که مي کنندو ميگويند برای همگان مقبول و پسنديده است. اکر به ياد دمان مانده باشد همين خانم سيمين بهبهانی که با صراحت وافتخارپيوستگی کانون را به دولت اعلام مينمايد ودر برابر خواست بر حق کاوه گوهرين مي ايستد؛ موضوع ثبت کانون را امری عادی قلمداد مي کند واز محمود دولت آبادی که کارنامه اش در ارتباطبش با رژيم به خصوص با خاتمی ودار ودسته اش نياز به اثبات ندارد با ستايش وتحسين ياد ميکند؛ درسالهای بعد ازانقلاب انسانی متحول وبيباک شده بود وبراستی حضور ووجودش درايستادگی کانونيان دربرابر فشار های حکومتی مهم وموثر بود . اما بعد ازحماسه ی! دوم خرداد او نيز به نوعی دردام جناح مشاطه گررژيم گرفتارآمد واين گرايش در جريان محاکمه نمايشی شهردار وحمايت از مهره مکاری چون مهاجرانی وحتی حضور در نخستين برنامه نمايشی آقای مهاجرانی در وزارت ارشاد که زير عنوان آشتی ملی بر گذارشد به نحوی بارز نمايانده شد. هر چند در اين مجلس هم با شهامت از سعيد سلطان پور وديگر مبارزانی که به دست رژيم اعدام شدند به نيکی ياد کرد اما نفس حضور در جلسات دولتی در آن جو که حکومت شيادان را به دو بخش خوب و بد تقسيم کرده بودند؛و سالها بيرحمی وشقاوت وکشتار مردم را که هر دوجناح رژيم در آن دخالت داشتند فقط به حساب يکی از جناح ها واريزمی شد ؛ درنهايت جناح مشاطه گر را برای گسترش بيشتر دامنه ريا وتزويرش تقويت می نمود. اما در اينجا به جای آن که به اينگونه رفتار ها بدون هيچ ملاحظه ای بر خورد قاطع بنماييم از اعضای کانون نويسندگان ايران که بيشتر ايام سال را در ميان ما بودند ولی حامی پيام از جناح مشاطه گر؛ بت هايی ساختيم که پرستششان؛ شب وروزمان را پر کرد. هر چه جايزه وتشويق وستايش بود نثار قدمشان کرديم کار را به آنجا رسانيديم که حرفهاشان برای همگان حجت شد . اما بعد از حمايت اينان از مهاجرانی به هنگام مثلا استيضاحش در مجلس ولايت فقيه وبعد؛ تسليم پذيری کانون در برابر دولت وتنظيم آغاز اطلاعيه ها بر اسا س خواست وزارت ارشاد با نام يزدان پاک البته نه براساس اعتقاد بلکه به خاطررعايت مصلحت روز ؛ عملا کانون را در مسير وابستگی به حکومت قرار داد وعکس والعمل هايی را در ميان نويسندگان تبعيدی نيز بر انگيخت. اما بعد از اين اتفاقات هم با اينان بر خوردی نيم بند شد.می دانيم که خانم بهبهانی نيز در کنار دولت آبادی و گلشيری؛ از تطبيق آغاز اطلاعيه ها با خواست وزارت ارشاد دفاع کرد اما ما همچنان به ستايش های بی دريغمان از او ادامه داديم. حتی چندي قبل هم به هنگام نوروزامسال در يک جشن که خيلی به حضور 17 هزار نفر در آن تاکيد شده بود ( ساعت 3بعد از نيمه شب آقای برنامه ريز محترم خبر بر

گذاری برنامه؛ يعنی استثنايي ترين اتفاق! قرن را به دنيا مخابره کرد) قراربود برنامه ای برای تجليل چندين باره از اوبر گذار کنيم وهنرمندان در تبعيد هم هر آن چه در توان دارند در ستايش از بانویشعر ايران تقديم نمايند که در نهايت بر اثر يک سری اتفاقات که من به درستی در جريانش نيستم ؛ هنرمندان در تبعيد از حضور در اين نشست عذر خواستند والبته آنچه ناسزا بود از جانب برنامه ريز تقديمشان شد . اميدواريم که از يادمان نرود که خانم بهبهانی تا کنون در برابر دو برنامه که به گفته کاوه گوهرين؛ کانون نويسندگان مخفيانه ودور از چشم نامحرمان عضو کانون در آن حضور داشته؛ يعنی کنفرانس جمهوری اسلامی در برلين وهمايش کيش سکوت اختيار کرده اند. هم اکنون نيز در دسته بندی عليه اقدام متحورانه کاوه گوهرين پيش قدم مي شوند

. بعد از اين ياد آوری شايسته است بخش هايی از نامه سر گشاده و استعفا نامه کاوه گوهرين را نيز بررسی کنيم. در اين دومتن؛ کاوه گوهرين به تمام مسايل پيرامون کانون نگاهی تيز بين دارد. گوهرين در اينجا زندگی نمي کند که جمعی بتوانند او را نا آشنا به مسايل داخل کشور بنماياند ودهان حق گوی او را ببندند . او نسبت به تمام اتفاقات داخل کانون هوشيار است وآنچه او اکنون مي گويد ما سالهاست فرياد زده ايم بی آن که گوش شنوايی باشد؛ به خصوص در باره محمود دولت آبادی ورفتارهايش . کاوه گوهرين نيز در باره نامبرده چنين می گويد: « برخی از دوستان نويسنده امر به ايشان مشتبه شده وخود رانويسنده کبير ! ميهنی !می دانند دلشان مي خواهد با عنوان عضو کانون نويسندگان ايران هم سفر های خارجی خود را داشته باشند (مورد توجه کانون هايي که برنامه ريز اينگونه تورهای به ظاهر فرهنگی هستند ) وهم چون به خلوت مي روند آن کار ديگر کنند» .
بهر حال اين استعفا نامه که قرار ومدار های هيات دبيرا ن را دچار اختلال مي کند با خشم آن هيات محترم مواجه مي شود وآنان به کوشش هايی عبث دست مي زنند تا از اعتبار اين اقدام دليرانه بکاهند. فريبرزرئيس دانا استدلال می آورد که چون در کشور های اروپايي برای بر گذاری تظاهرات از پليس اجازه گرفته ميشود پس کانون نويسندگان هم مجاز است برای ثبت؛ خودش را به نظام ولايت فقيه متصل کند ! ( نقل به معنی )وهمچنين ديگران هم سعی مي کنند اين اتفاق را کوچک ونا چيز جلوه دهند وثبت کانون را برابر ثبت يک شرکت در اداره ثبت شرکت ها بنمايانند. حتی برای مغشوش کردن جو؛ ابايی ندارند تا اين حرکت گوهرين را به دعوای خصوصی دولت آبادی وگوهرين وصل کرده واصل قضيه را لوث کنند. اما کاوه گوهرين از مرز های ممنوع در کانون نويسندگان عبور مي کند و نمايشنامه فريب دهنده گفتگوی تمدن ها را در رژيم متکی بر ولايت مطلقه فقيه به سخره مي گير د ومی نويسد :
« در ميان اعضاء کانون وهمچنين بعضی از اعضاء هيئت دبيران هستند کسانی که برای دولت مثلا «اصلاح طلب» ومدعی « گفتگوی تمدن ها» يقه درانی می کنند وبه گونه ای مجری سياست های آنان برای سوق دادن کانون به سمت دولت ودر نهايت اخذ مجوز وثبت رسمی آن در نزد مراجع دولتی هستند » .
مي دانيم که در دو همايش متوالی ناکام دولتی؛ کنفرانس فرمايشی برلين در دو سال پيش وهمايش باز هم نا کام کيش در همين سال ؛بخشی از کانون نويسندگان ايران سهم عمده ای داشت. اما در تفاهم پشت پرده قرار بر اين بود که نقش کانون مخفی بماند

ومخفی نيز ماند ودر اينجا نيز کسانی که اين نقش را يافتند ومطرحش کردند از جانب اپوزسيِون!مترقی؛ اخلالگر ؛ حزب الله؛ دشمن اصلاحات نمايانده شدند ( نويسنده اين نوشتار همان زمان در مطلبی با عنوان حق اعتراض که در نيمررز چاپ شد ود ر کتاب با« اجازه یآقای فلينی» تکرار گرديد به صراحت راهی را که کانون نويسندگان به سوی دولتی شدن مي پيمايد فاش نمود)
وحالا کاوه گوهرين از اين دونشست وآلوده گی برخی از اعضای کانون سخن مي گويد :
« در کانون هستند کسانی که حتی برایشرکت درانتخابات مجلس شورای اسلامی ثبت نام مي کنند؛ در جلسات دولتی حاضر می شوند وبعد کباده ی عضويت کانون را مي کشند آنان حتی اين زحمت را به خود نمی دهند که مراتب شرکت خود در کنفرانس برلين را نيز به اطلاع دبيران موقت کانون برسانند

سر انجام اين که ايستادگی؛ مقاومت وفاش گويی يکی اعضاء؛ پرده ريا را کنار زد کاوه گوهرين با دليری جلوی خود سری ها وپنهان کاری های هيئت دبيران ايستاد. در حکومتی خود کامه وشرايط اختناق که تنها آزادی در حد وابستگی به يکی از باند های رژيم معنی مي شود؛ حرف دلش را به صراحت بيرون ريخت . تسليم جوی که ميخواهند اکثريت معنی يش کنند نشد. او بيش از حد تصور ما پيش رفت وحا لا ما چه مي کنيم؟ به حمايتی نيم بند ّبه گونه ایِ که نه سيخ به سوزد ونه کباب بسنده مي کنيم ويا به حمايت جدی وهمه جانبه از اين حرکت راستين بر مي خيزيم بايد اين صدا را به گوش نويسندگان کشورهایديگر نيز رسانيد تا اگرآنهاهم توهمی نسبت به دارو دسته خاتمی ونويسندگان حامي شان دارند با چهره بدون رتوش آنان آشنا شوند.
شايسته است حرهايم را با سخنانی که گوهرين در انتهای استعفا نامه اش آورده است به پايان برسانم:
«باچنين اوضاعی عضويت درچنين کانونی هيچ شان واعتباری برای هيچ نويسنده آزادانديشی نخواهدداشت.پس ديگرمنتظرنمی مانم واستعفای من عقب نشينی و خالی کردن عرصه نيست استعفای من؛ فرياد اعتراض من است ».
بصير نصيبی2002/06/22
چاپ در نيمروز شماره ی690 تير81


سرآغاز